بد نیست زن نسبت به شوهرش مختصر مراقبتى داشته باشد لیكن نه به حدى كه به بدگمانى و وسواسیگرى منتهى شود، بدبینى یك بیمارى خانمانسوز و صعب العلاجى است، متاسفانه بعضى خانمها به این مرض مبتلا هستند.
یك زن وسواسى خیال مىكند شوهرش به طور مشروع یاغیر مشروع به او خیانت مىكند، فلان زن بیوه را گرفته یا مىخواهد بگیرد،با منشى خود سر و سرى دارد،به فلان دختر دل بسته است،چون دیر به منزل مىآید لابد دنبال عیاشى مىرود،چون با فلان زن صحبت كرد به اونظر دارد، چون فلان خانم به او احترام كرد لابد با هم رابطه دارند، چون نسبت به فلان زن بیوه و كودكانش احسان مىكند مىخواهد او را بگیرد،چون در اتومبیلش یك سنجاق سر پیدا شد معلوم مىشود محبوبهاش را به گردش برده است، چون فلان زن برایش نامه نوشت معلوم مىشود زن اوست،چون فلان دختر از او تعریف كرد كه مرد خوش تیپ و خوش اخلاقى است معلوم مىشود عاشق و معشوقند، چون فلان وقت به حمام رفت معلوم مىشود خیانت كرده است، چون اجازه نمىدهد نامههایش رابخوانم معلوم مىشود نامههاى عاشقانه است، چون به من كم محبت شده معلوم مىشود معشوقه دیگرى دارد، چون به من دروغ گفت معلوم مىشودخیانتكار است، چون در فال شوهرم نوشته بود:با متولد خرداد ماه اوقات خوشى را خواهید گذراند معلوم مىشود زن دیگرى دارد، چون دوستم به من گفت: شوهرت به فلان خانه رفت حتما در آنجا زنى دارد، چون فالگیر گفت:یك زن مو بور چشم سیاه قد بلند با تو دشمنى مىكند معلوم مىشود هووى من است.
خانمهاى وسواسى با این قبیل شواهد پوچ خیانتكارى شوهرشان را باثبات مىرسانند،حس بدبینى تدریجا در آنها تقویت شده به یقین تبدیل مىگردد،از بس در این باره فكر مىكنند از در و دیوار قرینه مىتراشند،شبانه روز فكر و ذكرشان همین مطلب است، با هر كه مىنشینند دم از خیانت و بى وفایى مىزنند،با هر دوست و دشمنى مطلب را در میان مىگذراند،آنها هم فكر نكرده به عنوان دلسوزى گفتارش را تایید نموده صدها داستان و حكایت از خیانت مردها نقل مىكنند.
ایراد و ناسازگارى شروع مىشود، اوقات تلخى و بد اخمى مىكند،به كارهاى خانه و فرزندانش نمىرسد،هر روز قهر و دعوا مىكند،به خانه پدر و مادرش مىرود، به شوهرش بىاعتنایى مىكند،مثل سایه اورا تعقیب مىكند،جیب و بغلش را مىگردد،نامه هایش را با حرص و ولع مىخواند، تمام اعمال و حركاتش را كنترل مىكند، هر حادثه بى ربطى رادلیل محكمى بر خیانت شوهرش به حساب مىآورد.
با اینگونه رفتار زندگى را به خودش و شوهر بیچاره و فرزندان بی گناهش تنگ مىكند،خانه را كه باید محیط صفا و مودت و آسایش باشد به زندان سخت بلكه جهنم سوزانى تبدیل مىكند، در آتشى كه روشن كرده خودش معذب است و شوهر و فرزندان بیگناهش را نیز مىسوزاند، هر چه مرد دلیل بیاورد، سوگند یاد كند، التماس و گریه كند و بخواهد عدم خیانت خویش را اثبات كند ممكن نیست آن زن وسواسى حسود دنده كج قانع گردد.
خوانندگان محترم به طور حتم از این گونه افراد سراغ دارند لیكن در عین حال بد نیست به داستانهاى زیر توجه فرمائید:
«خانمى در دادگاه حمایت خانواده میگوید: تعجب نكنید كه چرابعد از 12 سال زندگى مشترك و وجود سه بچه قد و نیم قد تصمیم به جدایی گرفتهام،حالا دیگر مطمئنم كه شوهرم به من خیانت میكند،چند روز پیش در خیابان تخت جمشید او را با یك خانم شیك سلمانى رفته دیدم، حتما معشوقه او و متولد خرداد ماه بود، من هر هفته مجلهاى را كه فال مفصلی دارد مىخوانم، بیشتر هفتهها در فال شوهرم نوشته است: با متولد خرداد ماه اوقات خوشى را خواهید گذراند،من متولد بهمن هستم پس منظورش زن دیگرى است.
به علاوه اصلا حس مىكنم كه شوهرم دیگر محبتهاى گذشته راندارد، و به آرامى اشكهایش را پاك مىكند.
شوهرش میگوید:خانم شما بگویید چه كنم؟ كاش این مجلهها فكر اینطور خوانندگانشان را مىكردند،و كمتر از این دروغها سر هم مىكردند،باور كنید روزگار من و بچههایم از دست این فكرها سیاه شده است، اگردر فال من نوشته باشد:در این هفته پولى مىرسد بلائى بروزگارم مىآوردكه پولها را چه كردى؟ یا اگر نوشته باشد:نامهاى به دستت مىرسد كه واى به حالم، فكر مىكنم حالا كه این زن با استدلال رفتارش عوض نمىشود همان به كه از هم جدا شویم (1) ».
مردى در دادگاه گفت:«یكماه پیش از یك مهمانى به خانه بازمى گشتم،یكى از همكارانم را كه به همراه همسرش به آن مهمانى آمده بودبا اتومبیل به منزلشان رساندم، صبح روز بعد همسرم از من خواست كه او را به خانه مادرش ببرم، قبول كردم و به اتفاق سوار اتومبیل شدیم،در راه همسرم به صندلى عقب نگاه كرد در حالى كه یك سنجاق سر را به من نشان مىداد پرسید این سنجاق متعلق به كدام زن است؟ من كه از ترس یادم رفته بود چه كسى سوار اتومبیلم شده نتوانستم توضیحى بدهم، او را به خانه مادرش رساندم، شب كه براى بردنش رفتم برایم پیغام فرستاد كه دیگر حاضر نیست به خانه باز گردد، علت را پرسیدم از پشت در گفت:بهتر است با همان زنى كه سنجاق سرش در اتومبیل بود زندگى كنى (2) ».
زن و مرد اگر با همین حال صبر كنند و به زندگى ادامه دهند تا آخرعمر معذب خواهند بود، و اگر در مقابل یكدیگر سر سختى و لجاجت نشان بدهند كارشان به طلاق و جدایى منتهى خواهد شد،در آن صورت نیز زن و مرد هر دو بدبخت مىشوند، زیرا مرد از یك طرف خسارتهاى زیادى را باید متحمل شود، از طرف دیگر معلوم نیست به این آسانیها بتواند همسر مناسبى پیدا كند، بر فرض اینكه همسرى انتخاب كرد معلوم نیست بهتر ازاین باشد،زیرا ممكن است عیب بدبینى را نداشته باشد لیكن امكان دارد عیب یا عیبهاى دیگرى را داشته باشد كه به مراتب بدتر از عیب بدگمانى باشد،به علاوه، فرزندانش بدبخت و دربدر خواهند شد، و آنگهى با مشكل بزرگترى كه عبارتست از ناسازگارى نامادرى با فرزندان مواجه خواهدشد.
مرد اگر فكر كند این زن وسواسى را طلاق مىدهم و از شرش نجات پیدا مىكنم،آنگاه با زن بى عیب و نقصى وصلت مىنمایم و با خاطرآسوده زندگى را آغاز میكنم باید بداند كه این فكر خامى بیش نیست وچنین موفقیتى خیلى بعید است، بر فرض اینكه این را طلاق بدهى و با زن دیگرى ازدواج كنى باز هم با مشكلات تازهاى روبرو خواهى شد.
طلاق گرفتن سبب آسایش و خوشبختى زن نیز نخواهد شد، زیراگر چه از شوهرش به خیال خود انتقام گرفته لیكن خودش را بدبخت نموده است،معلوم نیست به این آسانیها شوهرى پیدا كند،شاید تا آخر عمر بیوه بماند و از نعمت انس و مودت و تربیت فرزند محروم گردد، بر فرض اینكه خواستگارى هم برایش پیدا شد معلوم نیست از شوهر سابقش بهتر باشد، شاید ناچار شود با مردى كه همسرش مرده یا طلاق گرفته وصلت كند،آنوقت مجبور است در فراق فرزندان خودش بسوزد و بچههاى دیگران رابزرگ كند، و دهها مشكل دیگر كه برایش تولید خواهد شد، بنابراین نه قهر و دعوا مىتواند زن و مرد را از این بن بست خطرناك نجات دهد نه طلاق و جدایى، لیكن راه سومى نیز وجود دارد كه بهترین راه است.
راه سوم اینست كه زن و مرد دست از لجاجت و سرسختى برداشته با عقل و تدبیر رفتار كنند، مخصوصا مرد مسئولیت بیشترى دارد، تقریبا مى توان گفت كه كلید حل این مشكل در دست او قرار دارد، اوست كه اگرقدرى بردبارى و از خود گذشتگى بخرج دهد هم خودش را بدرد سرنمىاندازد،هم همسر بیمارش را از این مهلكه نجات خواهد داد.
اكنون روى سخن با مرد است.
آقاى محترم! اولا بدین نكته توجه داشته باش كه همسر تو در عین وسواسیگرى ترا دوست دارد، به زندگى و فرزندانش علاقهمند است،ازجدایى وحشت دارد، از اوضاع اسفناك زندگى شما غالبا در عذاب وشكنجه است،اگر شما را دوست نمىداشت حسادت نمىكرد،نمىخواهد اوضاع چنین باشد لیكن چه كند بیمار است؟ بیمارى فقط دل درد و آپاندیس و زخم معده و رماتیسم و سرطان نیست، بلكه امراض عصبى نیز بخش مهمى از بیماریها بشمار مىروند، خانم شما گر چه دربیمارستان روانى بسترى نیست لیكن به طور تحقیق یك بیمار روانىاست، اگر قبول ندارى به یك روانپزشك مراجعه كن، با یك چنین خانمى با دیده دلسوزى و ترحم باید نگاه كرد نه با دیده انتقام و كینه جویى، به حال زار و افكار پریشانش ترحم كن، كسى با بیمار دعوا و داد و قال وكشمكش نمىكند، در مقابل بىادبیها و ناسازگارىهایش عكس العمل شدید نشان نده، دعوا و داد و فریاد راه نینداز، به كتك و دشنام متوسل مشو، به دادگاه حمایت خانواده مراجعه نكن، قهر و باد نكن، دم از طلاق و جدایى نزن، هیچیك از این كارها نمىتواند بیمارى این خانم را معالجه كند بلكه شدیدترش مىگرداند، رفتار تند و نامهربانیهاى ترا دلیل بر صدق عقیدهاش مىگیرد.
راه كار اینست كه تا مىتوانى اظهار محبت كنى، ممكن است ازوسواسی گریها و ناسازگاریهاى او بتنگ آمده قلبا منزجر شده باشى لیكن چارهاى نیست باید به طورى اظهار محبت كنى كه یقین پیدا كند كه ششدانگ دل تو مسخر اوست و شخص دیگرى در آنجا راه ندارد.
ثانیا سعى كن با هم تفاهم نمایید، چیزى را از او مخفى نكن، بگذارنامههایت را حتى قبل از خودت بخواند، كلید كمد اختصاصى یا صندوق اسناد و مدارك را در اختیارش قرار بده اگر میل داشت بدانها مراجعه كند،بگذار جیب و بغلت را بررسى كند، اجازه بده تمام اعمال و حركاتت را تحت نظر بگیرد، از این قبیل كارها نه تنها اظهار ناراحتى نكن بلكه آنرا یك امر عادى و از لوازم صفا و صداقت خانوادگى محسوب بدار، بعد ازمشاغل روزانه اگر كارى ندارى زودتر به منزل بیا. و اگر كارى پیشآمد كرد قبلا به همسرت بگو: من به فلان جا مىروم و در فلان ساعت برمیگردم،سعى كن از موعد مقرر تخلف نشود، چنانچه اتفاقا نتوانستى سر موعد حاضر شوى هنگام مراجعت علت تاخیر را بالصراحه بیان كن، مواظب باش در تمام این مراحل كوچكترین دروغى از تو صادر نشود، و الابد گمانى او تشدید خواهد شد، در كارها با وى مشورت كن، هیچ عملى را ازاو مخفى نكن بلكه كارهاى روزانهات را برایش شرح بده، صداقت وراستى را هیچگاه از دست نده، خواهش كن در هر جا نقطه ابهامى دارد كه اسباب بدگمانى او مىشود بدون پروا توضیح بخواهد، و عقدهایرا در دل نگیرد.
ثالثا ممكن است جنابعالى شخص پاك و حتى از قصد خیانت هم منزه باشى لیكن بدگمانیهاى زنها نیز غالبا بى منشا نیست، لابد در اثر غفلت و صداقت، عملى از تو صادر شده كه در روح او اثر گذاشته و رفته رفته تولید سوء ظن نموده است، لازم است در اعمال و رفتار كنونى وگذشتهات دقت نمایى و عامل اصلى و منشا بدگمانى همسرت را یافته و دررفع آن كوشش كنى، اگر با خانمهاى بیگانه خیلى شوخى و شیرین زبانى مى كنى این عمل را ترك كن. چه ضرورتى دارد خانمها ترا جوانى خوش اخلاق و خوش تیپ بشمارند لیكن همسرت بدبین شده زندگى داخلى شما به بدترین وجوه بگذرد؟ چه لزومى دارد با خانم منشى خودت شوخى و خنده بكنى تا همسرت خیال كند با او سر و سرى دارى؟ اصلا درصورتی كه همسرت بدبین است چه ضرورتى دارد كه منشى زن استخدام كنى؟ در مجالس با خانمهاى بیگانه گرم نگیر، زیاد بآنها توجه نكن،پیش همسرت از آنها تعریف نكن، اگر به زن بیوه بیچارهاى مىخواهى احسان كنى چه بهتر كه قبلا با همسرت مشورت كنى بلكه مىتوانى این عمل خیر را به وسیله او انجام دهى. نگو: مگر من اسیر و برده هستم كه اینقدر مقید زندگى كنم؟ نه خیر اسیر و برده نیستى لیكن مرد عاقل و با تدبیرى هستى كه با همسرت پیمان وفا و همكارى بستهاى، بدین جهت باید زن دارى كنى و با عقل و تدبیر بیمارى او را بر طرف سازى، باید با فداكارى و رفتار عاقلانه، خطر بزرگى را كه متوجه كانون مقدس خانوادگى شما شده مرتفع كنى، در اینصورت هم به همسر بیمارت بزرگترین خدمت را نموده اى هم فرزندان بی گناهت را از سرگردانى و غم و اندوه نجات دادهاى، هم خودت را از ضررهاى روحى و مادى رها كردهاى، البته مردى كه در یك چنین موقع حساسى فداكارى كند در نزد خدا هم پاداش بزرگى خواهد داشت.
حضرت على علیه السلام فرمود:« در هر حال با زنها مدارا كنید.با خوبى با آنها سخن بگویید تا افعالشان نیكو گردد». (3)
امام سجاد علیه السلام فرمود:« یكى از حقوقى كه زن بر شوهر دارد اینست كه جهالت و نادانیهاى او را ببخشد». (4)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:« هر مردیكه با همسربد اخلاقش بسازد خداوند متعال، در مقابل هر دفعه كه صبر كند،به مقدار ثواب صبر حضرت ایوب علیه السلام،به او ثواب عطا خواهد كرد». (5)
***************
پى نوشتها:
1-اطلاعات 4 دیماه 1350.
2-اطلاعات 7 دیماه 1350.
3-بحار ج 103 ص 223.
4-بحار ج 76 ص 367.
5-بحار ج 74 ص 5.
منبع : آیین همسر داری آیت الله امینی